اشعار مناجاتی در محرم
املا نمی شدیم و عبارت، خدا نوشت
از هر هجای ما به ظرافت، خدا نوشت
اوقات او صرف کرامات قوم ماست
در شأن ما حدیث و روایت، خدا نوشت
هر کس که از قبیله «سلمان» نمیشود
بر تار و پود شیعه اصالت ، خدا نوشت
در هرم و سوز بندگی اش ذوب گشته ایم
مثل سپند روی حرارت ، خدا نوشت
خط قلم کشیده کشیده شکسته شد
با خط هاشمی به صراحت ، خدا نوشت:
عشّاق اهلبیت، مسیحای عالم اند
از بچه های حیدر و آقای عالم اند
سیدباقرسیدی زاده
*********************
من به خون لبت ای دوست گرفتار شدم
حال سجاد تو را دیدم و بیمار شدم
در حسینیه ی ارباب شبی خوابم برد
صبح، پشت در یک میکده بیدار شدم
چه شبی بود که از بین دو انگشت شما
ناگهان باخبر از عالم اسرار شدم
شال خوشبوی تو. سبز و علم دوش تو سبز
«دام همرنگ زمین بود گرفتار شدم»
بچه بودم که ابالفضل شفا داد مرا
تا قیامت به علمدار بدهکار شدم
خلق در روضه گرفتند برات عتبات
من بیچاره ولی دیر خبردار شدم
رشته بر گردنم افکنده ای و در پی تو
هر شب آواره ی هر کوچه و بازار شدم
کربلا اوج عزا بود ولی چون زینب
از بلایای پس از شام عزادار شدم
من از آن روز که در بند توأم آزادم
نوکر فاطمه و حیدر کرّار شدم
عباس احمدی
*********************
نمی خواهم قیامت غیر تو مال کسی باشم
به غیر از کربلا حیف است دنبال کسی باشم
به دنبال تو می گردم در آنجا مثل این دنیا
تویی آمال من ،من از چه آمال کسی باشم
سری دارم اگر بر تن امانت دار دلدارم
نمی خواهم خیانت کار اموال کسی باشم
سری بر نیزه می بینم تنی بر خاک روز و شب
به سینه محرم اسرار گودال کسی باشم
سر و روی امام نی سوارم بس که مجروح است
نمی خواهم دگر جویای احوال کسی باشم
نه حالی مانده در حالم نه عیدی مانده در عالم
چگونه با چنین منوال خوشحال کسی باشم
به بامی اوج می گیرم که خود از موج خون پرزد
برو ای نفس تا من هم پر و بال کسی باشم
به بال سوخته آموخته دل ،پر گرفتن را
خوش آنروزی که در آتش سبک بال کسی باشم
مدال آتش عشقت به سینه سوز می بخشد
که من رسواترین دل بر لب و خال کسی باشم
عطش را تشنه ام یاران که آتش می زند بر دل
که من شرمنده حلقوم اطفال کسی باشم
**
اگر شاعر این شعر را میشناسید لطفا اطلاع دهید
*********************
عاشق شدم دوباره سرم را بیاورید
بار گرانِ در به درم را بیاورید
اصلاً سیاه شد که ز داغش شود سفید
ای قوم روضه خوان جگرم را بیاورید
اولاترم من از همه بر گریه برخودم
اول برای من خبرم را بیاورید
بال مگس گرفت ز سیمرغ حوصله
ای اهل گریه پلک ترم را بیاورید
من مست حب شدم سخن از مستحب مگو
ای تاک ها بر شجرم را بیاورید
دستم نمی رسد که بیفتم به پای او
ای اهل اوج بال و پرم را بیاورید
کاشی کنید حوض دو چشم مرا و بعد
هر شب برای من قمرم را بیاورید
نه خوانده می شود نه نوشته ولی بگو
تشدید گریه ی سحرم را بیاورید
هر "یاحسین"زخم جدیدی ست کهنه کار
آن کهنه ی جدید ترم را بیاورید
بر تربتم ز روضه ی اکبر زنید آب
و آن گه به مرقدم پسرم را بیاورید
حالا که تا دیار تو ما را نمی برند
ما قلبمان شکست حرم را بیاورید
محمد سهرابی
*********************
براي روضه ات آقا نه روضه خوان كافيست
نه چشم هاي بهاريِ اين و آن كافيست
نه اشك ما وَ نه اشك تمامي دنيا
نه گريه هاي بلند پيمبران كافيست
براي شرح كمي از عنايت تو به ما
نه اين حسينيه كافيست نه زمان كافيست
براي اينكه شوم عاقبت به خير شما
همين دو قطره ي اشكِ شده روان كافيست
براي گريه ي ما ذكر خير يا زينب
براي گريه ي زينب حسين جان كافيست
براي حل تمام حوائج عالم
اگر كُنَد نگهي شيرخوارتان كافيست
دعاي مادر پهلو شكسته ي زينب
براي آمدن صاحب الزمان كافيست
دم از عذاب مزن صبح محشر كبري
همين نيامدن كربلايمان كافيست
علي اكبر لطيفيان
*********************
عطری غریب از دل قلبت وزیده است
آری نسیم قطره ی اشکم خریده است
آقا دعای مادرتان بعد گریه اش
من را به سمت مجلس اشکت کشیده است
روز ازل که حق ،گل من را سرشته است
از آب دیده ی تو مرا آفریده است
عالم به مهربانی و لطف و کرامتت
در خواب هم مثال تو آقا ندیده است
گیرم سبو سبو ز گل دیده ام گلاب
اشکم به پای ماتمت آقا چکیده است
گر در غم تو من نمک روضه می زنم
از توست به من که نمک ها رسیده است
آماده ی سفر شده ای چون کبوتری
اما پس_ نگاه خودت یاد مادری
محمد رضا ناصری
*********************
یک شعله داغت از پر جبریل پا گرفت
آدم به ناله آمد و عالم عزا گرفت
الله روضه خواند وَ فَدَیناه جلوه کرد
این لقمه را خلیل ز دست شما گرفت
موسی هم از دیار تو یک روز می گذشت
دستی به سر نهاد و به دستی عصا گرفت
عیسی شبی به مجلس تو رفت و دم گرفت
می گفت روح تازه ای از این غزا گرفت
جسم تو بی کفن چو سلیمان به دشت دید
قالیچه وا نَهاد و سر بوریا گرفت
حتی پیامبر به پیامت امید داشت
آن روز که تو را به سرِ شانه ها گرفت
جواد محمد زمانی
*********************
هر که مرا به روضه تو راه داده است
تاج محبت تو به فرقم نهاده است
از ابتدای خلقت حق در دو چشم ما
تصویری از عزای محرم فتاده است
دست کم از شهید ندارد به محضرت
هر کس که پای پرچم تو ایستاده است
همچون رعیت تو کسی سر بلند نیست
ذاتاً غلام عشق تو ارباب زاده است
بی گریه بر تو هر که نفس میکشد دمی
انگار زندگی خود از دست داده است
احسان محسنی فر
*********************
من گریه می کنم که مصفّا کنی مرا
مانند قطره راهی دریا کنی مرا
گرچه برای روضه ی تو کم گذاشتم
دارم امید این که تماشا کنی مرا
با این دو قطره اشک عزایی که ریختم
اصلاً بعید نیست مسیحا کنی مرا
من را در این لباس عزایت کفن نما
تا پیش چشم فاطمه زیبا کنی مرا
آن قدر بین روضه ی تو گریه می کنم
تا بین نوکران خودت جا کنی مرا
گشتم مریض خسته ی دارالشفای تو
با این بهانه ای که مداوا کنی مرا
دور است از کرامت بی انتهای تو
در روز حشر آیی و رسوا کنی مرا
شب های جمعه راهی کرب و بلا شوم
تا همنشین حضرت زهرا کنی مرا
در بین گریه ام به سر و سینه می زنم
تا داغدار زینب کبری کنی مرا
محمد فردوسی
*********************
تا خیمهي تقرّب تو پر کشیده ایم
تو نور محض و ما ز تبار سپیده ایم
آقا اگر «مَصارِعُ عُشّاق» کربلاست
در عاشقی به منزل آخر رسیده ایم
با عطر سیب پیرهنت مست می شویم
شیدائی قبیلهي عشق و عقیده ایم
دل بر شکوه جنت الاعلی نبسته ایم
وقتی بهشت را به نگاه تو دیده ایم
در بذل جان به راه تو مشتاق تر ز هم
عشق تو را به قیمت جان ها خریده ایم
لب تشنه ایم و در صف پیکار میرویم
وقتی که چشمه چشمه حقیقت چشیده ایم
کی دست میکشیم از این طوف عاشقی؟
با آنکه صد جراحت شمشیر دیده ایم
جان میدهیم و یک سر مویت نمیدهیم
در کربلا حماسهي عشق آفریده ایم
هفتاد و دو صحیفهي با خون نوشته ایم
هفتاد و دو کتیبهي در خون تپیده ایم
در جسم ما هنوز تب جانفشانی است
«هَل مِن مُعِین» بی کسی ات را شنیده ایم
خورشید نیزه ها شدی و در هوای تو
بر روی نیزه مثل ستاره دمیده ایم
یوسف رحیمی
*********************
تا به معراج تقرب برسانند مرا
عقب قافله بايد بكشانند مرا
تا كه در محضر يارم مكانم بالاست
چه خياليست كه پايين بنشانند مرا
بارها جان مرا تا به لبم مي آرد
تا كه يك بار سلامي برسانند مرا
شد پناهِ همگان هر كه پناهنده ي اوست
سگِ اصحابم و از خويش بدانند مرا
جان من عاريه اي بود كه نذرش كردم
بگذاريد كه امشب بستانند مرا
از همه دور كن و از حرمت دور مكن
تو نراني مرا تا كه نرانند مرا
وقفِ سرگرمي طفلانِ سر ِ كوچه شدم
چه خياليست كه ديوانه بخوانند مرا
**
اگر شاعر این شعر را میشناسید لطفا اطلاع دهید
*********************
هر روز پای هر محنت گریه می کنم
بر هر هزار زخم تنت گریه می کنم
با نوحه های هر شب تو گریه می کنم
با روضه های دل شکنت گریه می کنم
یعقوب های چشم من از دست رفته اند
از بس برای پیرهنت گریه می کنم
در بین قبرهم کفن کربلا به تن
از داغ جسم بی کفنت گریه می کنم
گاهی شبیه روز دهم سرخ می شوم
بر لحظه به نی شدنت گریه می کنم
ای سوخته ترین بدن زیر آفتاب
بر زخم تاول بدنت گریه می کنم
محسن عرب خالقی
*********************
آخر ز ناي نينواي تو مي ميرم اي حسين
با ياد کربلاي تو مي ميرم اي حسين
بر پرچم سياه حسينيه ات قسم
در مجلس عزاي تو مي ميرم اي حسين
از روضه وداع تو جان داده مادرم
در پاي روضه هاي تو مي ميرم اي حسين
تو بنده ي خدايي و من بنده ي توأم
در محضر خداي تو مي ميرم اي حسين
مثل همان غلام سياه تو عاقبت
سر مي نهم به پاي تو مي ميرم اي حسين
مي خواهم از خدا که شب جمعه اي شود
آن شب که من براي تو مي ميرم اي حسين
آيد به گوشم العطش کودکان هنوز
از داغ بچه هاي تو مي ميرم اي حسين
دستم تهي اگر چه بود از عمل ولي
شادم که با ولاي تو مي ميرم اي حسين
اي محتشم بخوان که دلم خانه غم است
بازاين چه شورش است که در خلق عالم است
سید مجتبی شجاع
*********************
ما اشک را ز پاکی مادر گرفته ایم
این زندگی ز چشمه ی کوثر گرفته ایم
اذن ورود ما به بهشت خداست اشک
ما از بهشت هدیه فراتر گرفته ایم
اشک غم حسین بُود، خود بهشت ساز
ما بعد روضه زندگی از سر گرفته ایم
آنکه شنید نام حسین و نریخت اشک
دوری از او به امر پیمبر گرفته ایم
ما در کفن ز تربت او نور می بریم
رزق سفر ز خاک همین در گرفته ایم
ما بی حسین پست ترینِ خلایقیم
با نام اوست رتبه ی برتر گرفته ایم
ما در میان روضه ی او تحت قُبه ایم
حاجات خود به روضه مکرر گرفته ایم
تا آب می خوریم صدا می زنیم حسین
این امر از سکینه ی اطهر گرفته ایم
جواد حیدری
*********************
وقتی برای گریه دلم تنگ می شود
لب با دم حسین هماهنگ می شود
تنها نه دل به یاد تو می سوزد ای حسین
از روضه هایت آب دل سنگ می شود
ای بهترین بهانه برای گریستن
بی تو حنای گریه چه بیرنگ می شود
کافی ست لحظه ای دلم از تو جدا شود
دیگر کُمیت زندگی ام لنگ می شود
جز در مسیر هیئت تو پا نمی نهم
وقتی برای گریه دلم تنگ می شود
حسین آذری
*******************
دوباره لحظه ی سرخ قیام عاشورا
دوباره خون به دلم کرده نام عاشورا
نشسته روی لبم السّلام علیک
چه کرده با دل من السّلام عاشورا
برای ناله ی هل من معین تو،لبّیک
بگویم از سر شوق ای امام عاشورا
خدا کند که بمیرم میان روضه تان
از این جراحت بی التیام عاشورا
نفس کشیدن من علّتش فقط این است
بگیرم از ته دل انتقام عاشورا
تمام همّتم این است یارتان باشم
که مستقر بشوم درخیام عاشورا
به زیر بار ستم ها نرفتن ای آقا
بُوَد همیشه و هر جا پیام عاشورا
مگر که زینت دوش نبی نبودی تو
چه شد شکسته شد آن احترام عاشورا
محمد فردوسی
*********************
بی شک گدای خانه ات آقا شود حسین
هر قطره زود پیش تو دریا شود حسین
فیض گدایی تو به هر کس نمیرسد
باید که زیر نامه اش امضا شود:"حسین"
هر کس شنید کار گنهکار با شماست
خواهد که رو سیاه دو دنیا شود حسین
وقتی که درب خانه ی لطف تو در دل است
ما سینه میزنیم که در وا شود حسين
در روضه ها به قرب خداوند میرسیم
شبهای هیئتت شب احیا شود حسین
آقا جوانِ سینه زنت حاجتش شده:
در کاروان کرب و بلا جا شود حسین
از کودکیم تا دم مرگم به روی لب
تنها حسین بوده و تنها شود:حسین
ای کاش وقت مردن من وقت احتضار
ذکر مدام بر لبم آنجا شود:"حسین"
**
اگرشاعر این شعر را میشناسید لطفا اطلاع دهید
*********************
بنويس روي صفحه قلم آه كربلا
آتش گرفت باز دلم آه كربلا
دوري ، شكستگي ، دل پرخسته از همه
خيره به قاب عكس حرم آه كربلا
بعد از نماز سجده به تربت به ياد تو
هم آه از خجالت و هم آه كربلا
پيراهن سياه تو و شال نوكري
ماه عزا و خيمه غم آه كربلا
بغض و سكوت و گريه جانسوز بي كسي
در كوچه ها قدم به قدم آه كربلا
پرچم ، كتل ،حسينيه ،روضه نواي عشق
سينه زني و نوحه و دم آه كربلا
دلواپسي روز عطش كودك رباب
آب فرات و دست ستم آه كربلا
سقا و مشك پاره و دو دست جدا شده
افتادن امير و علم آه كربلا
زينب وداع ، حسين اشاره به قلب خون
بر پهلوي شكسته قسم آه كربلا
بانگ نبي روضه گودال قتلگاه
مادر رسيد با قد خم آه كربلا
حبيب نيازي
*********************
حسین! گوشه ی چشمی٬که حرفها دارم:
دلم گرفته٬ فقط شوق کربلا دارم
تو سر پناه منی٬یک نگاه کن آقا
مگر به غیر حسینیه من کجا دارم
حرم نرفتم و حال دلم وخیم شده
خدا به خیر کند من هنوز جا دارم
دلم گرفته٬ولی وقتی کربلا دور است
دلم خوش است که من "مشهد الرضا" دارم
چقدر فاصله افتاد و مشهدی نشدم...
دلم شکسته٬ببین که منم خدا دارم
حسین! ماه محرم شروع عشق من است
وگرنه من همه ی سال هم عزادارم
تمام دلخوشی ام این شده که هیئتی ام
قسم به حضرت زهرا ٬ فقط تو را دارم
به زیر دین حسینم ولی خدا را شکر
که صاحبی چو ابالفضل با وفا دارم
یحیی نژاد سلامتی
*********************
خاطرم نیست كه از كی به تو عاشق شدهام
به تو عاشق شده فارغ ز خلایق شدهام
پسر و دختر در محضر عشق است عزیز
كه شود خادم مولا، چه غلام و چه كنیز
پدرم گفت كه میلاد تو در یاد من است
مژده دادند كه نوزاد شما سینهزن است
خاطرم هست كه دادند مرا آب حیات
باز شد كام من از تربت و از آب فرات
نه من از روز ولادت شدهام مردهی تو
دلم از روز ازل بود گرهخوردهی تو
خاطرم هست به گوشم چو اذان میگفتند
دین من حب شما بود، از آن میگفتند
شیر مادر كه به جانم غم تو ریخته بود
نمكی داشت كه با اشك درآمیخته بود
شهد شیر و نمك اشك به جانم چو نشست
دلم از غصه ترك خورد، شنیدم كه شكست
مادرم بود كنیز و پدرم نوكر تو
خانهزادم كه شدم عبد علیاصغر تو
خاطرم هست كه یك بار محرم كه رسید
مادرم پیرهن مشكی من را كه برید
بخیه میزد به لباس من و نشتر به دلش
سر سوزن به لباس من و خنجر به دلش
زیر لب گفت فدای تو شوم جان پسر
روی هر بخیه اثر بود ز اشك مادر
روی هر خانه نشانی ز محرم زده بود
به در خانهی ما پرچم ماتم زده بود
مسجد و تكیه، حسینیهی زیبا شده بود
كینهها مرده ولی دوستی احیا شده بود
خاطرم هست گُل گریه به باغ جگرم
خاطرم هست كشیدم گِل ماتم به سرم
خاطرم هست دم و سینه و زنجیر و علم
چایی تازهدم پیرزنی با قد خم
سینهسرخم كه برای تو شدم سینهسیاه
دولت عشق گرفتم ز تو با نیمنگاه
خاطرم هست پدر رنگ تنم را چون دید
آفرین گفت و كبودی تنم را بوسید
گفت ای تشنه كه از خون كفنت سرخ شده
سینهی برگ گل سینهزنت سرخ شده
لقمهی پاك پدر از نمك خوان تو بود
شیر مادر همه از چشمهی احسان تو بود
من كه با رزق تو از كودكیام پیر شدم
بیسبب نیست كه اینگونه نمكگیر شدم
والدینم ز تو امید دعایی دارند
كه غلامان تو هم شیربهایی دارند
سینهزنهای همان دوره همه مرد شدند
مبتلای تو و عشق تو و بیدرد شدند
طمع شهد شهادت نفسی داد به ما
نفس گرم ولایت نفسی داد به ما
فدیه شد هدیهی شیدایی مادرهامان
رجز بدرقه لالایی مادرهامان
كه اگر سر بنهی در قدم روحالله
شیر من باد حلالت، پسرم بسمالله
شیر مادر چه اثرها كه ندارد، دیدیم
رهبر ما چه پسرها كه ندارد، دیدیم
هركه ماندهست و مخالف به امامش باشد
هرچه خوردهست از این سفره حرامش باشد
دوش در عالم رؤیای غمانگیز، مرا
بانویی گفت محرم شده، برخیز بیا
گفت برخیز بیا دخترم آواره شده
بی حسینم همه اهل حرم آواره شده
**
اگر شاعر این شعر را میشناسید لطفا اطلاع دهید
*********************
نگفتنی ست غم بی شمار انگشتر
چنان عقیق شدم داغ دار انگشتر
به مشک طعنه زده در میان قحطی آب
خوشا به حال لب آبدار انگشتر
برای دست، دلش تنگ شد زمانی که -
رسیده بود به اتمام کار انگشتر
رقیه را نگذارید تا نگاه کند
به گوشواره ی خود در کنار انگشتر
بگو به زائر کرب و بلا که سوغاتی
کسی ندارد از او انتظار انگشتر
مجید تال
نظرات شما عزیزان:
موضوعات مرتبط: مناجات های محرمی
برچسبها: اشعار مناجاتی در محرم مهدی وحیدی